رفتن ما اتفاق ناگوار کوچکی است

بازمی گردیم روزی، روزگار کوچکی است


می گذاری گاه دور از تو جهان را حس کنم

لطف یا قهر است این؟ دورم حصار کوچکی است


با مرور دوستی هایم به من اثبات شد

هرکه جز تو دوستم شد، دوستدار کوچکی است


در تو من دنبال چیزی ماورای شهرتم

شاعرت بودن برایم افتخار کوچکی است


من برای عشق می میرم، برای شعر نه!

دفتر شاعر برای او مزار کوچکی است


چون «عطارد» گرد تو بیش از همه چرخیده ام

سوختم، شکر خدا عشقت مدار کوچکی است


بارها از پیش رویت رد شدم صیاد پیر

می پسندیدی نمی گفتی شکار کوچکی است


بعد ساعتها نگاه و ذوق و ترس و شرم و شک

انتظار یک تبسم انتظار کوچی است


با دعا شاید به دست آوردمت؛ چون با دعا

دستکاری کردن تقدیر کار کوچکی است



شاعر: کاظم بهمنی

کتاب: عطارد