این شفق است یا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام ؟ جان دقایقم ... بگــو
آیـنه در جواب من باز سکوت مـی کند
باز مــرا چه می شود ؟ ای تو حقایقم بگـو
جان همـه شوق گشته ام طعنه ی ناشنیده را
در همه حال خوب ِ من ، با تو موافقم ! بگـو
پاک کن از حافظه ات شـور غزل های مـرا
شاعـر مرده ام بخوان ؛ گور علایقم ... بگو
با من ِ کور و کر ولی ... واژه به تصویر مکش
منظـره های عقل را ، با من ِ سابقم بگو
من که هــرآنچه داشتیم اول ِ ره گذاشتم
حال برای چون تویی ... اگر که لایقم ، بگو
یا به زوال مــی روم ... یا به کمال می رسم
یکسـره کن کار مــرا ! بگو که عاشقم ... بگو
شاعـــر : محمد علی بهمنی