چون درخت فروردین، پرشکوفه شد جانم

دامنی ز گل دارم، بر چه کس بیفشانم؟


ای نسیم جان پرور! امشب از برم بگذر

ورنه اینچنین پُرگل تا سحر نمی مانم


لاله وار خورشیدی در دلم شکوفا شد

صد بهار گرمی زا سر زد از زمستانم


دانۀ امید آخر، شد نهال بارآور:

صد جوانه پیدا شد از تلاش پنهانم


پرنیان مهتابم در خموشی شبها

همچو کوه پابرجا، سر بنه به دامانم


بوی یاسمن دارد خوابگاه آغوشم

رنگ نسترن دارد شانه های عریانم


شعر همچو عودم را آتش ِ دلم سوزد

موج عطر از آن رقصد در دل شبستانم


کس، به بزم میخواران، حال من نمی داند

زانکه با دل پرخون چون پیاله خندانم


در کتاب دل سیمین، حرف عشق می جویم

روی گونه می لرزد سایه های مژگانم




شاعــــر: سیمین بهبهانی