گفتم غم تو دارم...

برای ادیبان و ادبیات فراموش شده ی کشورم

۴ مطلب با موضوع «شعر نو :: محمدرضا شفیعی کدکنی» ثبت شده است

به گلهای سپید بی نام


کجـــا دیده ام پیش از این شمـا را ؟

در آفاق ِ افسانه ،

یا خوابی از کـــوچه ی کودکی ها ...

چنـــین چهره های غریب آشنـا را ؟


مگـر ناگهان رُسـته اید ؟

که این جــاده را بارهــا رفته بودم ...

و یا من همیشه 

ز ســــطح وجودم

به ســـوی شمایان نظـر کرده بودم ،

که در عمــق خود این چنین زندگانید ؛

و تـنهایی ِ روح را در سلوک ِ شمایان رهــی نیست .

که تعلیم تان داده این کیمیا را ؟؟!


درین فرصت ِ بی زمان و کرانه

چکـاوک چه خوش می بَـرَد مــرگ ِ خود را ...

از این لحــظه تا لحظه ی شاد ِ دیگـر .

بدان سان که هـــر بوته ای از شما

بــــرگ ِ خود را !


مـــرا شست و شــو داد دیدارتان از شب و شک 

سپـــاس !

در این طـرفه آنات ِ هم جاودان هم گــریزان ،

شمـــا را سپاس ای عزیزان ...

شمـــا را !



شاعـــر : شفیعی کدکنی

از کتاب : در آیینه ی رود - منتخب اشعار

نشـــر : سخن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم

خدا یک حس زیباست



زان پــــنجره ی شگرف 

چـــون درنگــــری ...

آن لحظه

خـــدا نیــــز خداتــــر باشد !!



شاعـــر : شفیعی کدکنی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم

آشنای قدیم


کجــا دیده ام پیش از این شمـــا را ؟

در آفاق افسانه یا ...

خوابـــــی از کوچه ی کودکی ها ...

؟؟!



شاعــر : شفیعی کدکنی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم

چه بگویم؟ تو بگو!


چـــه بگویم که ...

دل افــسردگی ات ،

از مـــیان برخیــزد ؟؟


نفـــس ِ گـرم گوزن ِ کوهی ...

چـــه تواند کــردن ؟ ...

ســردی ِ بــرف ِ شـبانگاهان را ؛

که پـــــر افشانده به دشت و دامـــن ؟!

...



شاعـــر : شفیعی کدکنی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم