گفتم غم تو دارم...

برای ادیبان و ادبیات فراموش شده ی کشورم

۳ مطلب با موضوع «غزل معاصر :: یاسر قنبرلو» ثبت شده است

فقط تماشا کن


مبادا در این باغ نوکاشته

نهالی صدای تبر بشنود


فقط بغض کن تا مبادا کسی

صدایی از این بیشتر بشنود


به دریا هم از این مصیبت نگو

که طاقت ندارد خبر بشنود


که او نیز قالب تهی می کند

از این قصه چیزی اگر بشنود


اشارات من گرچه در پرده است

به دیوار گفتم که در بشنود!


شاعر: یاسر قنبرلو


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم

خدا روزی ماست


باز کن! فرق ندارد چه شرابی باشد
از در مسجد و میخانه نباید ترسید


راز بدمست شدن در خُم می پنهان است

سر بکش! از دو سه پیمانه نباید ترسید


بگذر از مردم سجاده نشینی که هنوز

نرسیدند به ایمان «نباید ترسید»


عاقلان اهل سکوتند اگر... حرفی نیست

از هیاهوی دو دیوانه نباید ترسید


گاهی از حادثه ای تلخ گذشتم اما...

گاهی از هیچ ترین حادثه باید ترسید!



من از آن روز که قومم به شب آلوده شود

و خدا حکم به طوفان نکند می ترسم


من از آن مسجد و محرابی که...

برکت سفره فراوان نکند می ترسم


نه که از بوسۀ معشوق بترسم؛ هرگز!

از گناهی که پشیمان نکند می ترسم


من از این زندگی سخت اگر آخر کار

مرگ را ساده و آسان نکند می ترسم


همه از داشتن جان گران می ترسند

من ولی بیشتر از بار گران می ترسم


افتخارم همه از زخم جگر داشتن است

چه کسی گفته که از زخم زبان می ترسم


دست نانوایی تان نیست خدا روزی ماست

ای که پنداشته اید از غم نان می ترسم


می رسد روز بزرگی که نمی دانم چیست

من از آن روز... از آن روز... از آن می ترسم!


شاعر: یاسر قنبرلو


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم

من دلخوشم...


عمرم اگر که خوب اگر بد، گذشته است

یک رودخانه است که از سر گذشته است

 

دیگر به عقل کار ندارم که مدتی ست

کار من از نباید و باید گذشته است

 

"هشتاد ضربه" حکم حقیری است محتسب

دارم بزن! که مستی ام از "حد" گذشته است

 

عشق تو نیتی ست که هرگز نکرده ای

عشق من از تشهد و اشهد گذشته است

 

من دلخوشم که عاقبتم خیر می شود

عمرم اگر که خوب اگر بد... گذشته است!!

 

 

شاعــــر: #یاسر_قنبرلو

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم