گفتم غم تو دارم...

برای ادیبان و ادبیات فراموش شده ی کشورم

۳ مطلب با موضوع «غزل معاصر :: محمدعلی بهمنی» ثبت شده است

دارم تظاهر می کنم


دارم تظاهر می کنم که بردبارم

هرچند تاب روزگارم را ندارم


شاید لجاجت با خودم باشد... غمی نیست

من هم یکی از جرم های روزگارم


من هم به مصداق بنی آدم، ببخشید!

گاهی خودم را از شمایان می شمارم


حس می کنم وقتی که غمگینید -باید-

با ابر شعرم بغض هاتان را ببارم


حتی خودم وقتی که از خود خسته هستم

سر روی حس شانه هاتان می گذارم


شاید همین دلباوری ها شاعرم کرد

شاید به وهم ِ باورم امیدوارم


هر قطرۀ دل کنده از قندیل، روزی

می فهمدم... وقتی ببیند آبشارم!



شاعر: محمدعلی بهمنی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عبور می کنم

من از همان اول باختم به تو


این شفق است یا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو

من به کجا رسیده ام ؟ جان دقایقم ... بگــو


آیـنه در جواب من باز سکوت مـی کند

باز مــرا چه می شود ؟ ای تو حقایقم بگـو


جان همـه شوق گشته ام طعنه ی ناشنیده را

در همه حال خوب ِ من ، با تو موافقم ! بگـو


پاک کن از حافظه ات شـور غزل های مـرا

شاعـر مرده ام بخوان ؛ گور علایقم ... بگو


با من ِ کور و کر ولی ... واژه به تصویر مکش

منظـره های عقل را ، با من ِ سابقم بگو


من که هــرآنچه داشتیم اول ِ ره گذاشتم

حال برای چون تویی ... اگر که لایقم ، بگو


یا به زوال مــی روم ... یا به کمال می رسم

یکسـره کن کار مــرا ! بگو که عاشقم ... بگو 



شاعـــر : محمد علی بهمنی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم

اگر باشی چه خواهم کرد؟



نمی دانم چرا؟ اما تو را هـــرجا که می بینم

کسی انگار می خواهد ز من تا با تو بنشینم 

 

تن یخ کرده آتش را که می بیند چه می خواهد؟

همانی را که می خواهم تو را وقتـــی که می بینم!

 

تو تنهــــا می توانی آخرین درمان ِ من باشی ...

و بی شک دیگران بی هـــوده می جویند تسکینم

 

تو آن شعــری که من جایی نمی خوانم که می ترسم

به جانت چشم زخم آید چو مـــی گویند تحسینم

 

زبانم لال! اگر روزی نباشی من چه خواهم کرد؟

چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟

 

نباشی تـــو اگر، ناباوران ِ عشق می بینند

که این من این من ِ آرام... در مردن به جز اینم !

 

 

شاعــر: محمدعلی بهمنی

از کتاب: مجموعه اشعار

ناشر: نگاه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم