از چهره جای تاول چرکین نمی رود

آثار بوسه های شیاطین نمی رود


قربانی کدام طلسمی که سالهاست

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود


نفرین کیست پشت سرت کز سرت هنوز

جان می کنی و سایۀ نفرین نمی رود


شادی و غم دو کودک همزاد بوده اند

آن سالهاست رفته ولی این نمی رود


دیو درشت هیکل غم را چه می کنی

با گردنی که زیر تبرزین نمی رود!


همراه تو به پرسش و خواهش نیامده است

وز راه تو به طاعت و تمکین نمی رود


مشاطۀ غرور بزک می کند ولی

از دل نشان طعنه و توهین نمی رود


روزت همه شب است و شبی نیست کز زمین

آهت نحیف و خسته به پروین نمی رود


شاعر: سمانه کهربائیان