شهرت شهرم اگر از بیستونش بوده است
جوهر شعر من از رنج و جنونش بوده است
شوکت دریا به موج و دولت باد از وزش ؛
در مقابل هیبت کوه از سکونش بوده است
برج و بارو گرچه در ظاهر شکوه قلعه هاست
اتکای قصـر ، اغلب بر ستونش بوده است
هرکسی بر سیم آخـر می زند فهمیده است
شـور ِ تار از پنجه های ذوالفنونش بوده است
هیـچ چیز از رمـز و راز آن نفـهمید آخرش
هرکسی در عشق فکر چند و چونش بوده است
چشم من چون کشتی نوح است... در آن پا گذار
جای بیرون ، منتها دریا درونش بوده است
شاعـــر : اصغر عظیمی مهر