ای دل آتش چکد از نالۀ سرد من و تو
رقصی آغازد اگر خنجر درد من و تو
گرد بادی است که در چنگ سکوت افتاده است
غیرت حنجرۀ شعله نورد من و تو
بر سر ماندن و رفتن چه ملال انگیز است
در خطرخانۀ تردید نبرد من و تو
گرم کن معرکه را از تپش عربده ها
ای نفس کشتۀ تیغ دم سرد من و تو
آی! لب خوانی و لکنت که به ما می بارند
نقش مرگ است در آیینۀ درد من و تو!
بال در بال اگر اوج بگیریم ای دل
نرسد کولی تشویش به گرد من و تو
... این سوی جلگۀ پیوستن و رستن ماندیم
شرم می جوشد از آیندۀ زرد من و تو
شاعر: هادی سعیدی
از کتاب: نامی که گم شده است