چقدر گرمی آغوش تو فشردن داشت

چقدر سینه ات ای یار سر سپردن داشت

 

زمان، شبیه نفس های عاشقانۀ من

که در هوای تو دم می زنم شمردن داشت

 

قمار ِ عشق عزیزان هماره باختنی است

چه ناشیانه زلیخا هوای بردن داشت!

 

چو گل همین که لب غنچه را فرو می بست

چقدر حسرت لب های یار خوردن داشت

 

کنون حکایت ما را به داستان بردند

که آبروی دو دیوانه بود و بردن داشت!

 

همیشه تیشه به کف بیستون خویش شدیم

که عشق شیوۀ فرهاد بود و مردن داشت

 

 

شاعــــر: امیرحسین الهیاری