گفتم غم تو دارم...

برای ادیبان و ادبیات فراموش شده ی کشورم

مرگ و زندگی


رفتم از چند مبدأ معلوم    

تا رسیدم به مقصدی مجهول

 آخر عمر هم نفهمیدم 

زندگی فاعل است یا مفعول!

 

هرچه من گوسفندتر شده ام

صاحب گله گرگ تر شده است

سالها رفته است و چهرۀ من

با نقابم بزرگ تر شده است

 

اشک من قطره های خون من است

خون من در رگ قلم جاری ست

قلم من به عشق می چرخد

که نخستین دلیل بیزاری است

 

شعر از گونه هام می ریزد

زیر هر چتر، زیر هر باران

شعر، از دست دادن عشق است

بعد ِ از دست دادن ایمان

 

زندگی آنچنان نبود که من

آنچه باید که می شدم باشم

تو خودت باش و آنچه باید شو

من بلد نیستم خودم باشم!

 

من فقط روزنامه ای بودم

بین انبوه دسته بندی ها

مرگ در صفحۀ حوادث بود

زندگی در نیازمندی ها!

 

سادگی کردم و پیاده شدم

که سواران پیاده می خواهند

که تمامی کارفرمایان

کارگرهای ساده می خواهند

 

 

شاعــــر: #یاسر_قنبرلو


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم

زشتها را قشنگ بنویس


حلق خود را چهار پاره کنی

شعر تنها رسانه ات باشد

توی شهری که بی ادب شده است

ادبیات خانه ات باشد!

 

دستمالی سیاه برداری

چیزی از صلح و جنگ بنویسی

متناقض نمای غم باشی

زشتها را قشنگ بنویسی

 

پیشگو باشی و بفهمانی

که غروب از طلوع معلوم است

به کجا می روم، که در این راه

ته خط از شروع معلوم است

 

"تلخ" مثل همین که می نوشی

واقعیت برای غمگینهاست

فال من را نگیر، می دانم

زندگی قهوه ای تر از اینهاست!!

 

گفتی از غصه دست بردارم

از گل و عشق و خانه بنویسم

تو خودت را به جای من بگذار

با کدامین بهانه بنویسم؟!

 

 در سرم درد شب نخوابی هاست

درد "شک می کنم به... پس هستم"!

افۀ شاعرانۀ من نیست

دستمالی که بر سرم بستم!

 

دست بردار از سرم لطفاً

حرفهایت فقط سیاهی داد

وقتی از "من"سؤال می پرسند

"تو" جواب مرا نخواهی داد

 

شعر تنها جوابگوی من است

نوزده سال و اینهمه سختی؟!

مثل دالی بدون مدلول است

شعر گفتن بدون بدبختی!

 

حلق خود را چهار پاره کنی

شعر تنها رسانه ات باشد

توی شهری که بی ادب شده است

ادبیات خانه ات باشد

 

 

شاعــــر: #یاسر_قنبرلو


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم

من دلخوشم...


عمرم اگر که خوب اگر بد، گذشته است

یک رودخانه است که از سر گذشته است

 

دیگر به عقل کار ندارم که مدتی ست

کار من از نباید و باید گذشته است

 

"هشتاد ضربه" حکم حقیری است محتسب

دارم بزن! که مستی ام از "حد" گذشته است

 

عشق تو نیتی ست که هرگز نکرده ای

عشق من از تشهد و اشهد گذشته است

 

من دلخوشم که عاقبتم خیر می شود

عمرم اگر که خوب اگر بد... گذشته است!!

 

 

شاعــــر: #یاسر_قنبرلو

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عبور می کنم